بی احساس ترین فرد روی زمین میشوم وقتی...

تفریحت میشود بازی گرفتن قلب بی گناه من

ماچ میکنم و میگذارم کنار دوستت هایم را

تا ناتمام بماند پازل عشقی که سنگ بنایش دروغ بود!

همه جا هستی ...

در نوشته هایم ، در دنیایم ، در خیالم ...

تنها جایی که باید باشی و ندارمت ...

کنارم است ...

راهی جز سقوط ندارد برگ پائیزی...

وقتی میداند درخت،

مرا ببخش که ساده بودنم دلت را زد

مرا ببخش اگر عشق ورزیدنم چشمانت را بست…

می روم تا آنها که تواناترند

تو را به پوچ بودنت برسانند

غرور گفت غیرممکن است،

تجربه گفت خطرناک است،

عقل گفت بیهوده است،

دل زمزمه کرد تجربه اش کن

عشق را،

با دست پس می‌زنند و

با پا پیش می‌کشند

و عاشق،

همیشه زیر دست و پاست…
 

تو دور میشوی و من درهمین دور می مانم !

پشیمان که شدی برنگرد !

لاشه ی یک دل که دیدن ندارد…
 

خیلی سخته بخوای از همه پنهون کنی

کسی " کوچیکت " کرده که تو ، با همه ی وجودت "بزرگش" کردی...

دارم به این فکر میکنم وقتی یه جزوه رو میشه تو یه روز خوند

حتما میشه تو یه روزم درسش داد !

پس ما چرا یه ترم دانشگاه میریم ؟

یه جاهایی هست بعد از کلی دویدن

یهو وایمیستی...

سرتو میندازی پایین و آروم میگی

"دیگه زورم نمیرسه"